اولین دسته گل
نفسم امروز دسته گل آب دادی مامانی.خونه بابا جون بودیم که بابا جون همراه با خرید روزانه امد .توی خریدش مایع دستشویی بود توهم کلید کردی که باهاش بازی کنی منهم برات شستم و خشک کردم که تمیز باشه . متوجه شدم دیدم صدایی ازت نمیاد که دیدم ! ببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببله دسته گل اب دادی تمام مایع دستشویو ریخته بودی و سر و صورتت تماما پر از مایع شده و در حال مالیدن دستات به سطح قالی بودی خیلی در اون لحظه بهت خوش میگذشت سریع از اون حالت خارجت کردم که خدایی نکرده ازش نخوری برای همین نتونستم ازت عکس بگیرم .خیلی صحنه قشنگی بود مامانی ...
نویسنده :
مامان ندا
19:57